دورتر، آنسوتر
دایره مه در مه
ماه و خورشید بههمآغشته
کوهها سرگردان، آشفته
و زمینش دیگر
و زمانش دیگر
آسمانش را خورشیدی نیست(۱)
اینها یادداشتهای یک شاگرد باهوش، یک شاعر سرزنده از کلاس درس زندگی است؛ کلاسی که در آن پرودگار جهان به آفریدههای خود درس میدهد و رازهای جهان را به آنها میآموزد.
خدا مهربانترین معلم است در این کلاس که پر است از شاگردان تند و کند، زیرک و تنبل، سرحال و خوابآلود و همه و همه در معرض امتحانان شفاهی و کتبی.
ما در کلاس زندگی چگونهایم؟
آیا تنبلترین شاگردها هستیم که حتی از پس سادهترین دیکتهها برنمیآییم و اگر روزی کلمه سختی روبهروی ما قرار گرفت، از نوشتنش باز میمانیم؟
یا باهوشترین شاگردها که در کوهستان جهان خواندن و نوشتن را آموختهایم، همانجا که هر کلمهای بارها تکرار میشود و هر افتادن، برخاستنی در پی دارد؟
یا یک شاگرد کاملاً معمولی که نه زیاد به چشم همکلاسیها میآید و نه زیاد به چشم معلمها، گاهی جلوتر از یک عده هست و گاهی عقبتر؟
از همانها که بخش عمدة اغلب کلاسها را تشکیل میدهند.
در مدرسه بزرگ جهان آیا آنها که ته کلاس نشستهاند دیرتر نوبت امتحانشان فرا میرسد؟ یا شاید گمان میکنند که فرصت دارند درسهای عقبماندهشان را همان ته کلاس مرور کنند؟
یادمان باشد جهان کتاب مصوری است که در آن کلمات به جای آنکه نشسته باشند، ایستادهاند؛ درختان، کوهها، ابرها، پرندگان، ماهیها و ما. هر کدام از ماها نیز یک کلمه در کتاب جهانیم.
اگر کلمهای را نفهمیدیم، اگر کلمهای را غلط نوشتیم، نگران نشویم. فقط به یاد داشته باشیم که نفهمیده و غلط از کلمهای عبور نکنیم. معلم مهربان جهان همیشه منتظر است درست را از نادرست نشانمان دهد. کافی است دستمان را بلند کنیم و بپرسیم.
(۱) برگرفته از مجموعهشعر «از آسمان سبز»، سروده سلمان هراتی.
نظر شما